ادامه مطلب...........
لحظه هاي عشق
اي خوشا يک دل، دل لبريز عشق
لحظه هاي سبز و عطر آميز عشق
اي خوشا عشق و خوشا دلدادگي
اي خوشا با عشق خوبان زندگي
ما که دلهامان لبالب از خداست
جانمان سرچشمه مهر و صفاست
ما که چون آيينه سبز و ساده ايم
دل به سوداي محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) داده ا يم
آفتاب معرفت نور يقين
لطف يزدان رحمةٌ للعالمين
آخرين پيغام از سوي خدا
ترجمان عشق معناي صفا
او تمنّاي دل تنهاي ماست
دردهاي غربت ما را دواست
ما که از عشق علي عليه السلام دم مي زنيم
پشت و پا بر هر دو عالم مي زنيم
با علي در سوز و ساز ديگريم
زآتش سوزان عشقش، پرپريم
شورش دلهاي ما، عشق علي است
ضامن فرداي ما عشق علي است
سر سپار راه مولاييم ما
سر به سر شوق و تولاّييم ما
عشق زهرا (عليها السلام) آتشي در جان ماست
شعله سوزنده پنهان ماست
کيست زهرا عليها السلام؟ نو گل باغ بهشت
قصه زيباي سرخ سرنوشت
چشمه خورشيد رخشان، فا طمه عليها السلام
کوثر تقوي و ايمان فا طمه (عليها السلام)
از غمي همواره در تاب و تبيم
همنواي ناله هاي زينبيم (عليها السلام)
کيست زينب (عليها السلام)؟ باور آيينه ها
وارث گلهاي سرخ کربلا
قهرمان قصه هاي آرزو
اعتبار و افتخار و آبرو
باز هم مائيم و داغ کربلا
داغ و درد لاله هاي نينوا
باز ما و لحظه هاي انتظار
انتظار مردي از نسل بهار
مهد ي (عليه السلام) زهرا (عليها السلام) امام
آخرين مهدي موعود (عليه السلام) پرچم دار دين
از تبار آسمان و آفتاب
يادگار نسل پاک انقلاب
آخرين فرياد سرخ روزگار
فصل پايان حديث انتظار
دوستي با آل طاها عاشقيست
با شقايق هاي زهر ا (عليها السلام) عاشقي ست
آل طاها رمز«ياء» ورمز«سين»
واژهايسرخ قرآن مبين
آفتاب آسمانِ باورند
راه سرخ عشق را روشنگرند
عشق،سرفصل کرامات خداست
عشق مارارهبر است ورهنما است
عشق جان را قوّت بال وپراست
دل به دست عشق دادن،خوشتر است
مولود نوراني
زبام عرش ميآيد اشارتهاي پنهاني
تمام لحظه ها پر ميشود از عطر عرفاني
صداي عشق ميآيد از آنسوي نهايتها
معطر ميشود عالم از اين آواي سبحاني
نواي سبز توحيد است تا هفت آسمان جاري
نواي آشناي نغمه هاي سبز قرآني
به سمت نور ميخواند کسي دلهاي شيدا را
به بزم عشق ميخواند کسي ما را به مهماني
کسي از جنس گلها از تبار آبي دريا
ودست مهربانش چاره درد و پريشاني
کسي وامي کند دروازه هاي روشنايي را
که تا پايان بگيرد قصه شبهاي ظلماني
زلبخندش شکوفا ميشود باغ گل نرگس
زلبخندي زلال و روشن و شفاف و روحاني
حضورش نورميبخشد تمام بزم هستي را
زنورش ميشود هر جاي اين عالم چراغاني
سرود عشق ميخواند فلک از شوق ديدارش
سرود مهرميخواند دل، اين درياي توفاني
گل فرياد ميرويد زحجم خاک از شوقش
به پايان ميرسد چشم انتظاري هاي طولاني
بساط شادمانيها مهيّا گشته در هر جا
رسيده فصل گلها، فصل زيباي گل افشاني
نصيب عاشقان از فيض ديدار گل رويش
نگاهي آفتابي، ديدهاي از شوق، باراني
چراغ روشني بايد شبستان ولايت را
وميتابد به صحن عشق آن خورشيد کنعاني
به زيرسايه سبزش جهان آسوده ميماند
گلستان ميشود عالم از اين مولود نوراني
فجر ماه
امشب زمين و آسمانها غرق نور است
ذرات عالم را سراپا شوق و شور است
امشب تمام کهکشانها در خروشند
زيبا رخان آسماني نقره پوشند
بر طاقها رنگين کمان نور بستند
از عرش تا دروازه هاي دور بستند
در بزم هستي شور وحالي جاودانه است
آهنگ سبزيک سرود عاشقانه است
افلاکيان در انتظار يک ظهورند
در اضطراب لحظه پاک حضورند
درهاي رحمت را ملائک باز کردند
مرغان عاشق، تا خدا پرواز کردند
هر ذره را در دل هزاران پيچ و تاب است
شور و شرار و شعله هاي التهاب است
دريا، نوايي خوش زرقص موج دارد
هر قطرهاي در سر هواي اوج دارد
از بهر ديداري زمين در انتظار است
هر ديده در راه است و هر دل بيقرار است
بانگ طرب خيزد زخاک لاله زاران
هر لاله ميخواند سرود نوبهاران
لبخند نرگس صد هزاران راز دارد
بوي وصال و شور يک اعجاز دارد
از خاک ميجوشد زلال زندگاني
بر پاست در افلاک بزم شادماني
گلهاي عشق ومهروايمان فرش راه است
آري! جهان در انتظار فجر ماه است
ماهي درخشان بر جبين عالم پاک
تاج سر، هستي، نگين عرش و افلاک
عطرگل روي محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را نشان است
دين خدا را همچو گنجي شايگان است
او ارمغان بينظير ملک هستي است
اسطوره عدل و نشان حق پرستي است
او آيه اي زآيات پاک ذوالجلال است
درياي عشق و مظهر عدل و کمال است
گنجينه اسرار حق، فجر رهاييست
آيينه انوار پاک کبرياييست
او برفرازد پرچم عدل خدا را
احيا کند آيين پاک مصط في (صلي الله عليه وآله وسلم) را
ماهي فروزان از زلال نور سرمد
منجي عالم، قائم آل مح مد (صلي الله عليه وآله وسلم)
ميآيد و با او طلوعي جاودانيست
پايان ظلمتها و فصل شادمانيست
تضمين غزلي از مولانا
دوباره مژده هاي گل
جان زخود رميده را، مژده يار ميرسد
بر دل و جان عاشقان صبر و قرار ميرسد
زمشرق سپيده آن، طلايه دار ميرسد
طلايه دار مشرقي، سپيده وار ميرسد
«آب زنيد راه را، زان که نگارميرسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد»
رسيد مژده سحر، شبان انتظار را
شکست خنده هاي گل سکوت شام تار را
سرود لاله ميبرد زجان ما قرار را
و جاودانه ميکند شکوه روزگار را
«راه دهيد يار را، آن مه ده چهار را
کز رخ نور بخش او نور نثار ميرسد»
گل ستاره ميچکد زحجم سبز آسمان
دوباره مژده هاي گل، دوباره بوي ارغوان
شکفته باغ آرزو، زخنده هاي ناگهان
ترانه ساز ميکند به شاخه مرغ نغمه خوان
«چاک شده است آسمان غلغله ايست در جهان
عَنبر و مشک ميدمد، سنجق يار ميرسد»
تا دل سبز آسمان، بانگ و ترانه ميرود
سرود عاشقانه مان به هر کرانه ميرود
بنفشه سوي نسترن، چه عاشقانه ميرود!
خزان باغ لاله ها زيادمان نميرود
«تير روانه ميرود، سوي نشانه ميرود
ما چه نشسته ايم پس، شه زشکار ميرسد»
عطر نسيم صبحدم زباغ و داغ ميرسد
زکوي يار مرهمي به درد و داغ ميرسد
نوبت غصّه ميرود، گاه فراغ ميرسد
تيرگي شبانه را طرفه اياغ ميرسد
«رونق باغ ميرسد،چشم وچراغ ميرسد
غم به کناره ميرود،مه به کنار ميرسد»
باده خوشگوار را، باغ به جام ميکند
لاله که باده ميکشد، عيش مدام ميکند
زير و زبر زمانه را به يک پيام ميکند
حجت خويش را به ما باز تمام ميکند
«باغ سلام ميکند، سرو قيام ميکند
سبزه پياده ميرود، غنچه سوار ميرسد»
زجام نور، لاله ها دوباره آب ميخورند
فصل گل است و عاشقان، باده ناب ميخورند
باده ناب ناب را چه بي حساب ميخورند
به شور و شوق روي گل، مست وخراب ميخورند
«خلوتيان آسمان تا چه شراب ميخورند
روح خراب و مست شد، عقل خمار ميرسد»
به گل نشسته ناگهان، نهال آرزويما
پر از شراب نور شد، سبوي ما سبوي ما
به سر رسيد برچسب ها اشعاری در مورد حضرت مهدی ,