✔دورانے بود کـﮧ مادر خیلے مریض بود،
معده عمل کرده بود و دکتر گفتـﮧ بود در خانـﮧ راه برود✦
♥احمد و مهدے♥ دست مادر را گرفتند
و او را راه بردند و مے خندیدند تا روحیـﮧ مادر شاد شود✦
و ♥احمد♥ از مادر پرسید :
【مادر چے میشـﮧ کـﮧ بیایند اینجا و بگویند مادر شهیـ❀ـدے】
گفتم : ♥احمد♥ نمیتونے چیزے نگے مے بینے کـﮧ مادر مریض است
گفت :【خواهر نمے دانے مادر شهیـ❀ـد چـﮧ مقامے دارد】
گفتم : هر چے کـﮧ هست الاטּ چیزے نگو✦
اینها همینطور با خنده گفتند و رفتند● ● ●